قانون شماره۳۷: بهای آموزش را میپردازم.
تنها بخشی که در خانواده ما در آن صرفهجویی معنایی ندارد، بحث هزینه برای آموزش و رشد شخصی است. من و همسرم ماهانه چند صد هزار تومان برای خرید کتاب، محصولات آموزشی و شرکت در سمینارها و همایش ها هزینه پرداخت میکنیم و عمیقاً به این باور رسیدهایم که صرف هزینه برای آموزش یک سرمایهگذاری هوشمندانه است که چندین برابر بازگشت مالی دارد. به قول منتور بزرگ «جیم ران» “بهجای اینکه سخت روی شغلتان کارکنید سخت روی خودتان کارکنید.”
یک خاطره
چندی پیش از منزل یکی از دوستان سرقت شد. سارقان تلویزیون، دستگاه ضبط و وسایل زیادی از این قبیل را ربودند. ولی به کتابهایش دست نزدند. بسیاری از ما چنین داراییهایی داریم که هیچکس نمیتواند آنها را به سرقت ببرد. بله! بسیاری از مردم بخش اعظم پولشان را صرف خرید تلویزیون، مبل، صندلی و اشیای دیگر میکنند و فقط درصد کمی برای خرید کتاب و یا آموزش درزمینه ی تجارت و سرمایهگذاری و رشد شخصی خرج میکنند.
به قول شعار اول کتابهای نسل نواندیش! مسئله این نیست که خریدن کتاب و شرکت در کلاسها و سمینارها چقدر برای ما گران تمام میشود، مسئله این است که اگر بر روی آموزش و بهبود ظرفیت کسب درآمدمان سرمایهگذاری نکنیم چقدر برای ما گران تمام میشود. ضربالمثلی میگوید: اگر میخواهی نان بخوری، گندم بکار. اگر میخواهی نفس بکشی، درخت بکار. اگر میخواهی زنده بمانی، آموزش ببین و آموزش بده.
متأسفانه یا خوشبختانه باید اعتراف کنم آموختههای دانشگاه کمک چندانی به موفقیت من نکرد (هرچند ۷ سال در دو تا از بهترین دانشگاههای کشور درس خواندم و با معدل ۱۹٫۸۳ فارغالتحصیل شدم) آنچه به من کمک کرد که موفق شوم Self Learning یا خودآموزی بود. من با کمک کتابهای خودیاری و هر آنچه در بیرون از سیستم آموزشی رسمی مطالعه کردم موفق شدم. اصولاً در تمام دنیا سیستم آموزشی یکسانی برای همه وجود دارد که بیشتر میکوشد یک کارمند خوب تربیت کند تا یک انسان موفق و البته سقف آرزوی بسیاری از دانشجویان نیز کارمند دولتی شدن است (!)
دانشگاه خیلی چیزها به ما نمیآموزد. دانشگاه به ما قوانین پول را نمیآموزد. دانشگاه اعتمادبهنفس و هدفگذاری به ما نمیآموزد. دانشگاه به ما ارتباطات و فن بیان و اصول مذاکره نمیآموزد. دانشگاه به ما کارگروهی و مهارت حل مسئله نمیآموزد. دانشگاه به ما خلاقیت و نوآوری نمیآموزد. دانشگاه به ما مهارت متقاعدسازی و بازاریابی خود را نمیآموزد. دانشگاه به ما مدیریت زمان و انرژی را نمیآموزد. در یککلام دانشگاه مهارتهای زندگی را به ما نمیآموزد و خیلی چیزهای دیگر را. دانشگاه فقط کاغذی به نام مدرک به ما میدهد تا بتوانیم با آن لقمه نانی به دست آوریم و زندهمانی کنیم نه زندگانی.
و اتفاقاً اینها مواردی است که هر فرد نیاز دارد تا بلد باشد تا بتواند خوب و موفق زندگی کند. من هیچکدام از اینها را در دانشگاه و مدرسه نیاموختم بلکه با خودآموزی توانستم این مهارتها را آموزش ببینم. منظورم از خودآموزی خواندن کتاب و مقالات و شرکت در سمینارها و کارگاهها و مصاحبه با افراد موفق است. خوشبختانه الآن در هر موضوع و زمینهای کتابها و همایشهای بیشماری وجود دارد که میتواند بسیار کمککننده باشد.
اگر بخواهم تجربیات خودم را درزمینه Self Learning خلاصه کنم به نکات زیر اشاره میکنم.

جاهل باشی زیاد ضربه می خوری! (طرح از همشهری جوان)
۱-معتقدم آموخته ارزان عموماً بکار گرفته نمیشود.
اگر بهای آموزش را ندهید که این بها شامل پول، انرژی، زمان و احساس نیاز و … است احتمالاً از آن آموخته در عمل استفاده نخواهید کرد. بسیار دیدهام که کتابهایم را به افرادی رایگان دادهام تا بخوانند و زندگیشان را بهتر کنند اما مدتی بعد وقتی از آنها میپرسم که آیا کتاب را خواندهاید جوابی که میدهند این است « هنوز فرصت نکردهام! » این افراد چون بهایی برای آموزش خود نپرداختهاند، لذا هرگز قدر آن آموزش را نخواهند دانست.
به قول استاد بزرگم حمید امامی نابغه فروش بیمه در کشور:
“هزینه آموزش را اگر امروز به ریال نپردازید فردا باید به تومان بپردازید و پسفردا به دلار”
۲-گنج آشکاری به نام کتابخانه
نابترین و در دسترس ترین گنج در کنار شماست اما افراد بیشماری آن را نادیده میگیرند. منظورم کتابخانه شهرتان است. منبع دانایی و آگاهی بهرایگان در نزدیکی شماست؛ اما چند نفر عضو کتابخانه شهرشان هستند؟ احتمالاً عضویت در شبکه های اجتماعی و کانال های تلگرامی برای خیلیها مهمتر از کتابخانه است! کانالهایی که توهم دانایی میآورد. انتخاب با شماست محتوای غنی و عمیق میخواهید راهتان را به سمت کتابخانه کج کنید! محتوای سطحی و پراکنده میخواهید شبکه های اجتماعی گوشی هوشمندتان در خدمت شماست!
۳-دنیای بدون ایونت!
سالها قبل منتقد افرادی بودم که سمینارهای آموزشی موفقیت و روانشناسی شرکت میکردند و این کار را دور ریختن پول میدانستم. اساتید آن سمینارها را نیز افرادی کلاهبردار میپنداشتم که هدفشان کسب درآمد و ثروتمند شدن بود از طریق حرف زدن.
اما امروزه نمیتوانم دنیا را بدون این کلاسها تصور کنم. امروزه سمینارهای زیادی شرکت میکنم و با خوشحالی نیز بهای آن را میپردازم و خوشحالم که به این نگرش رسیدهام.این سمینارها به موفقیت من بسیار کمک کرد. به شمایی که بدبینانه به این موضوع نگاه میکنی نیز پیشنهاد میکنم چند سمینار خوب شرکت کنید تا نتایج آن را در زندگیتان ببینید. البته باید متذکر شوم که مهم تلاش شخص شماست و این سمینارها جرقهای هستند تا نیروی درون شما را به حرکت درآورند.
۴-اشتراک مجلات
پیشنهاد میکنم در زمینه تخصصی خودتان مشترک مجلات شوید و از دانش روز درباره زمینه کاریتان غافل نباشید. همچنین من مطالعه مجله پنجره خلاقیت را نیز به علاقمندان رشد شخصی پیشنهاد میکنم.
۵-در کنار دانش تخصصی موارد زیر نیز برای موفقیت ضروری است.
دانش زبان انگلیسی و رایانه. دانش مدیریت بر خود شامل علم معرفی و بازاریابی خود، اصول مذاکره، متقاعدسازی و ارتباطات، مدیریت مالی، فن بیان و سخنوری، علم فروش و مهارت هدفگذاری، تصمیمگیری و عزتنفس و مهارتهایی از این قبیل
۶-عمرسوزی
بسیار افسوس میخورم وقتی میبینم هموطنانم میلیاردها ساعت وقت و عمر نازنینشان را در مترو و تاکسی میسوزانند، عموماً با تلفن همراهشان مشغول هستند، یا بازی میکنند و یا بیهدف در شبکههای اجتماعی حضور دارند و یا بهجای وبگردی هدفدار در اینترنت، ولگردی (!) میکنند. شاید از هر ۱۰۰۰ نفر فرد گوشی به دست دو یا سه نفر کتاب به دست باشند و این هم جای تأسف دارد و هم جای خوشحالی. تأسف که مشخص است چرا؛ اما خوشحالی از این بابت که رقبای شما بسیار کم اهل مطالعه هستند بنابراین شما بامطالعه کردن، بین خودتان و دیگران یک تفاوت معنیدار ایجاد میکنید.
یک تمایز عالی و یک برتری ناعادلانه!
همیشه در کیفم کتاب و مجله دارم و از هر فرصتی برای مطالعه استفاده میکنم. با این کار هرلحظه در حال رشد و عمیقتر شدن هستم و چه احساس خوبی است احساس رشد مداوم. احساس حرکت و سرزندگی. احساس راکد نبودن. احساس بزرگ شدن. احساس برتری ناعادلانه (!)
۷-راستی از دانشگاه سیارم برایتان بگویم.
من هر وقت سوار ماشینم میشوم بدون دو چیز حرکت نمیکنم یکی بنزین و دیگری فایلهای آموزشی روی سی دی یا فلش مموری.
همیشه در حین رانندگی به فایلهای آموزشی و انگیزشی گوش میکنم. با این کار ماشینم را به یک دانشگاه سیار چهارچرخ تبدیل کردهام.هزاران ساعت در سال در حال رانندگی هستیم و چه فرصتی بهتر از این برای یادگیری و آموختن. از این به بعد اگر خواستید مسافرت بروید علاوه بر تنظیم باد چرخهای خودرو، لطفاً فایلهای آموزشی را نیز چک کنید!
۸- نکتهای که خیلی مهم است انتقال آموختههایمان به دیگران است.
ایده من این است که هر کسی در هر مسیری حتی اگر قدمی جلوتر از بقیه برداشته، می تواند راجع به آن یک قدم، برای کسانی که گامی عقب تر مانده اند؛ راهنما باشد.دنیا به طور عام و جامعه به طور خاص برای رشد و یادگیری هر یک از ما به صورت مستقیم و غیر مستقیم هزینه کرده است و ما وظیفه داریم حاصل آنچه که آموخته ایم، ثبت و مستند کنیم تا دیگران وادار به دوباره آموختن آن مفاهیم نشوند؛ البته تاکید می کنم چیزی که من یاد گرفته ام ممکن است برای هیچ کس جز خودم مفید نباشد،اما باز هم من با مطرح کردنش ممکن است چیزی به ذهن مخاطب بیفزایم و او با ذهن پرتر و آماده تر به مواجهه با دنیای اطراف خود بپردازد.شاید برخی کوتهفکران بگویند علم خود را در اختیار دیگران قرار نده تا جلوتر از بقیه باشی. درحالیکه دقیقاً زمانی رشد ما اتفاق میافتد که آموختههایمان را به دیگران بیاموزیم. با این کار دو فایده میبریم اول اینکه با توضیح دادن، دانشمان برای خودمان تثبیت و تقویت میشود و دوم اینکه وقتی دانشمان را به دیگران انتقال بدهیم برای یادگیری مطالب جدیدتر نیز اقدام میکنیم و این سیکل مثبت ادامه پیدا میکند. با این تفاسیر هر فردی همزمان هم استاد است و هم دانشجو. هم یادگیرنده است و هم یاد دهنده. حضرت علی (ع) میفرماید:
“خداوند از مردم نادان عهد نگرفت تا بیاموزند. بلکه از دانایان عهد گرفت تا آموزش دهند.”
۹- بی خاصیت ترین آموخته،آموخته ای است که به رفتار منتهی نشود.
ما این روزها به انباری از حکمت و توصیه های عالی تبدیل شده ایم.به اندازه ای که برای بهبود کیفیت زندگی به هیچ نصیحت جدیدی نیاز نداریم.کافیست تلاش کنیم به همان شنیده ها و محفوظات خود عمل کنیم.این روزها بزرگترین تهدید در رشد ذهن ما،ندانستن و نشنیدن نیست بلکه بی تفاوت شدن نسبت به همه حرفها و دانسته های خوب به دلیل تکرار بیش از حد آنهاست.
یادتان باشد دانش قدرت نیست؛ عمل قدرت است. فردی که به دانش خود عمل نمیکند مانند الاغی است که بارش کتاب است (!) ببخشید خیلی مثال تندی بود اما واقعیت این است که دانش بدون عمل هیچ سودی که ندارد بلکه ضرر هم دارد. اگر بهجای آموختن دانشی که قرار نیست عمل کنیم وقتمان را به خوشگذرانی و تفریح بگذرانیم حتماً برد کردهایم. فرمولی که استادم به من آموخت این بود: « ۲۰% آموزش و ۸۰% اقدام» یعنی سهم اقدام و اجرا چهار برابر آموختن است.
۱۰- آخرین نکته اینکه «آموختن درد دارد»
علت آن مواجهه با تضاد و تعارض های درونی است.وقتی مطلبی می آموزیم و احساس خوبی از آموختن آن نداریم در واقع دانسته ای وارد مغزمان شده که با باورهای قبلی ما تضاد و تعارض ایجاد کرده است و دقیقا در همین نقطه فرایند یادگیری رخ می دهد.به عبارتی حرفی که پذیرش آن برایمان درد نداشته باشد چیزی به ما نیاموخته است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.