معرفی یک کتاب کوچینگ (شماره ۳۱)
معرفی یک کتاب کوچینگ (شماره ۳۱)
نام کتاب: سؤالات را تغییر بده تا زندگیات تغییر کند.
Change your questions change your life
نویسنده: دکتر ماریل آدامز
ترجمه: سید حمید میرغفوری
انتشارات: سایه سخن
این کتاب را خیلی جدی بگیرید
مارشال گلداسمیت.
دکتر ماریل آدامز مؤسس «انستیتو پرس و جو» و ابداع کننده «تفکر سوالی» است که یک روش جدید و مطمئن برای فکر کردن است.
او به «پادشاه سؤال» معروف است و با روش تفکر سوالی به افراد و سازمانها کمک میکند.

معرفی کتاب کوچینگ
داستان شکل گیری تفکر سوالی
ماریل آدامز میگوید: در زندگی خودم «تفکر سوالی» با یک لحظه مهم مکاشفه شروع شد: وقتی که یک دانشجوی دکترای جوان و مصمم بودم که روی تز دکترایم کار میکردم، مجبور بودم یک منتقد درونی ستمگر را تحمل کنم. همچنین انتقادهای دیگران نیز گاهی مرا به گریه میانداخت. یک روز شوم در حالی که برای کاری که فکر میکردم خیلی عالی شده است، منتظر تشویق مشاورم بودم از او شنیدم: ماریل این اصلاً خوب نیست. در آن لحظه اتفاقی رخ داد، به جای اینکه با چشم اشکبار شگفتزده بشوم که چه مشکلی داشتم، نفس عمیقی کشیدم و آرام و جدی سؤال کردم:
باشد چطور درستش کنم؟
آن حرکت ساده به جای احساس ناتوانی به من اطمینان کافی برای انجام عملی سازنده داد بعد از آن فکر کردم که آیا این شبه معجزه میتواند روشی مطمئن برای خودم و دیگران باشد، بعد از آن شروع به کار کردم و تفکر سوالی ایجاد شد.
سؤالات مانند گنجینههای مخفی در روز روشن هستند سؤالات ذهن ما، چشمها و قلبهایمان را میگشاید با آنها چگونگی برقراری ارتباط را یاد میگیریم و با آنها آینده بهتر و نتایج روشنتری را میآفرینیم. پرسشها واقعاً میتواند هدایت گرمان باشند.
نتایج عالی از سؤالات عالی شروع میشود.
بهترین راه حل یک مسئله این است که اول به سؤالات بهتری برسیم
همه چیز را سؤال کنید. آلبرت انیشتین
مرد سؤال یا مرد پاسخها
در بخشی از کتاب ماریل آدامز از یک مدیر میپرسد به من بگو تصور میکنی بزرگترین قابلیت تو چیست؟ با افتخار گفتم من مرد پاسخها هستم. یک کار بلد. تمام حرفهایم را بر اساس این ساختم که دیگران برای گرفتن جوابهایشان به سراغم بیایند. خلاصه مطلب برای من جواب است. تجارت کلاً درباره همین است.
صحیح! ولی چطور بهترین جوابها را به دست میآوری بدون اینکه از بهترین سؤالات استفاده کنی؟
مرد پاسخها بودن از تو یک آدم همه چیز دان نزد دیگران میسازد و وقتی به چیزی ملقب میشوی به دردسر هم می افتی دیگران از تو انتظاراتی دارند و این شروع دردسرهای توست.
اگر می خوای به قدرت واقعی سؤالات پی ببری، سؤالات میتواند تمام زندگیت را تغییر دهد. این بستگی به افزایش کیفیت و کمیت سوالاتی که از خودمان و دیگران میپرسیم دارد و همچنین اهمیت دارد که چه موقع آن سؤالات را مطرح میکنیم. تفکر سوالی به طور تحتاللفظی فکر کردن را به عمل وامیدارد.
ارتباط مؤثرتر در گرو بیشتر پرسیدن است.
بیشتر مواقع حواسمان نیست که سؤال میکنیم. مخصوصاً آنهایی را که از خودمان میپرسیم ولی آنها تقریباً در سراسر زندگیمان بخشی از پردازش ذهن ما هستند.
در حقیقت فکر کردنمان به شکل سؤالات درونی و پردازش پاسخ آن سؤالات است.
اغلب ما سوالاتمان را فقط با عمل کردن پاسخ میدهیم. یک مثال بزنم: امروز صبح که لباس میپوشیدید شرط میبندم رفتید سراغ کمد، جالباسی و سوالاتی مثل این را مطرح کردید: کجا قرار است بروم؟ هوا چطور است؟ کدام لباس راحت است یا حتی کدام یکی تمیز است؟
سؤالات را با انجام دادن کاری پاسخ دادیم. لباسی را انتخاب کرده و پوشیدهایم، در حقیقت پاسخهایش را به تن کردهایم.
سؤالات نتایج را اداره میکند و حتی جوامع را.
چطور به آب برسیم؟ یک سؤال است اما قرنها پیش باعث شده که جوامع کوچک با این سؤال به مکانهای خاصی هدایت شوند و شهرها شکل بگیرند.
سه شرکت را در نظر بگیرید که هر کدام با یکی از این سؤالات اداره میشوند: بهترین راه راضی نگه داشتن سهامداران چیست؟
بهترین راه راضی نگه داشتن مشتریها چیست؟
بهترین راه راضی نگه داشتن کارمندان چیست؟
هر کدام از این سؤالات مسیر شرکت را به جای متفاوتی هدایت میکند و تأثیر متفاوتی روی اولویتها، رفتارهای روزانه و برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف میگذارد. پس سؤالات نتایج را به همراه دارد.
مسیر قضاوت کننده/مسیر یادگیرنده
در تک تک لحظات زندگی دو مسیر پیش روی ماست:
یک مسیر قضاوت کننده دو مسیر یادگیرنده.
البته قضاوت کردن بخشی از انسانیت و وجود ماست. مشکل واقعی زمانی است که پا توی یک کفش کنیم و همان جا بمانیم.
باید یاد بگیریم که در بسیاری از لحظات زندگی بی طرف باشیم نه قضاوت کننده. عدم قضاوت باعث میشود ذهن ما باز شود و به مسیرهای خوبی هدایت شویم.
زمانی که مردم اختلاف دارند عادی است که حالت قضاوت کننده غالب باشد وقتی هر دو طرف در وضعیت قضاوت کننده باشند همه چیز به فریاد ایست منتهی میشود.
ولی یک نکته میلیون دلاری وجود دارد وقتی دو نفر در حالت قضاوت کننده قرار دارند کسی که اول بیدار میشود برتری دارد.
آن شخص میتواند انتخاب کند که به حالت یادگیرنده برود و وضعیت را برای هر دو نفر تغییر بدهد.
تقدس نمایی، غرور، برتری، تدافعی بودن جزو حالات و رفتار مرتبط با حالت قضاوت کننده است به این فهرست عادت تحقیر کردن دیگران یا خودمان را هم باید اضافه کنیم.
سؤالات قضاوت کننده
تقصیر کیست؟
کجای کارم اشتباه است؟
چطور می تونم ثابت کنم حق با من است؟
چرا فلانی اینقدر احمق است؟
چطور میتوانم کنترل داشته باشم؟
سؤالات یادگیرنده
چه کاری جواب میدهد؟
من مسئول چی هستم؟
چی می خوام؟
چه چیزی می تونم یاد بگیرم؟
حقایق کدامند و چه فایدهای دارند؟
فلانی به چی فکر می کنه؟
چه میخواهد؟
چه احساسی دارد؟
هدف کلی ام چیست؟
گزینه های دیگر چیست؟
در موضع قضاوت کننده آینده فقط میتواند نسخه تکراری گذشته باشد.
یکی از فرهنگهای لغت من قضاوت گر بودن را به معنای حمله به خود یا دیگران معنی کرده است
مهم است به یاد داشته باشیم که منحرف شدن به حالت قضاوت کننده قسمتی از انسان بودن است. مخصوصاً وقتی کارها خوب پیش نمیرود. از این رو همه ما قضاوت کنندههای رو به بهبودی هستیم. بیشک هرگز از دست حالت قضاوت کننده خلاص نمیشویم. ولی میتوانیم کنترلش کنیم آگاهی تعهد و اشتیاق با چاشنی شوخی چیزی است که ما را به حالت یادگیرنده بازمیگرداند.
با قضاوت کنندهات دوست شو حالت قضاوت کننده را بپذیر و حالت یادگیرنده را تمرین کن لحظه به لحظه
تغییر از کسی که خواستار تغییر است شروع میشود.
یا توحالت قضاوت کننده را کنترل میکنی یا حالت قضاوت کننده تو را کنترل میکند.
سوالاتت را تغییر بده تا نتایج تغییر کند.
اعمال از افکار پیروی میکنند و افکار از سؤالات بنابراین اعمال از سؤالات تغییر میکند.
من عاشق گیاهان هستم. یک یادآوری روزانه است که تمام موجودات زنده به توجه ما نیاز دارند. هر دفتر کاری باید حداقل یکی دو تا گیاه داشته باشد.
گیاهان مجبورت میکنند سؤال بپرسی. آیا به اندازه کافی آب خوردهاند؟ نور کافی دارند؟ آیا نیاز دارند کمی هرس شوند؟ آیا به ماده مغذی خاصی نیاز دارند؟
آنها با سؤالات زندهاند درست مثل انسانها.
وقتی در مسیر قضاوت کننده ایستادهایم تمام دنیا مأیوس کننده به نظر میرسد. با این که دنیا پر از گزینههای بی پایان است زمانی که با چشمان قضاوت کننده میبینیم یا با گوشهای قضاوت کننده میشنویم کمتر متوجه آنها میشویم.
وقتی در موضع قضاوت کننده هستیم در خانه یا محل کار هر چیزی میتواند شبیه یک مانع باشد. وقتی در این موضع هستیم باید مکث کنیم یک نفس عمیق بکشیم و از خود بپرسیم آیا در حالت قضاوت کنندهام؟ آیا این مرا به جایی که میخواهم میبرد؟ دوست دارم بیشتر کجا باشم؟
اگر طرز فکر قضاوت کننده روی خودمان متمرکز شود مثلاً با سوالاتی مثل چرا اینقدر اشتباه میکنم؟ اعتماد به نفسمان را ضعیف میکنیم و حتی شاید احساس افسردگی کنیم.
از طرف دیگر اگر با طرز فکر قضاوت کننده روی دیگران متمرکز شویم با سوالاتی مانند چرا اطرافیانم اینقدر احمقند؟ به سمت عصبانی شدن حسرت خوردن و پرخاشگر شدن متمایل میشویم.
در هر دو راه به نوعی دچار تنش میشویم. چه با خودمان چه با دیگران. وقتی حالت قضاوت گر ما را کنترل میکند یافتن راه حل خلاقانه یا هر حس آرامشی ناممکن میشود.
روش آنکا راهی است برای اینکه از موضع قضاوت به موضع یادگیرنده تغییر مسیر دهیم.
الف آگاه باش آیا یک قضاوت کنندهام.
ن نفس عمیق بکش آیا نیاز دارم به عقب برگردم و مکث کنم و کل وضعیت را بی طرفانه نگاه کنم.
ک کنجکاوی. آیا تمام حقایق را در دست دارم اینجا چه خبر است.واقعیت هاچه چیزهایی هستند آیا هر آنچه برای یک قضاوت مسئولانه نیاز است در اختیار دارم
الف انتخاب. انتخابهای من کدامند؟
«هر جا به مشکل برخوردید گنج تان آنجاست»
جوزف کمپل داستانی دارد: کشاورزی در زمینی مشغول کار بود که خیشش به چیزی گیر کرد. اولین واکنش او این بود که به موضع قضاوت کننده برود در حالی که نفرین میکرد اطراف خیش را کند. با تعجب دید که خیش به یک حلقه فلزی مدفون در زیر زمین گیر کرده است.
بعد از اینکه خیش را آزاد کرد کنجکاو شد و اطراف حلقه را خالی کرد و به یک صندوقچه قدیمی رسید آن را باز کرد داخل آن مملو از جواهرات و طلاهایی بود که زیر نور آفتاب میدرخشید.
این داستان به ما میگوید که اغلب با مقابله کردن با بدترین موانعمان میتوانیم به بزرگترین قدرتها و گزینهها برسیم. ولی بعضی وقتها باید عمیق حفاری کنیم تا آن را بیابیم.
کمپل یک ضرب المثل برای این موضوع دارد «هر جا به مشکل برخوردید گنج تان آنجاست»
ممکن است چنین سوالاتی را از خودمان بپرسیم چه چیزی ممکن است کشف کنم چه چیز با ارزشی اینجاست؟
در میان این آشفتگی ام گنج کجاست؟
پاسخ این سؤال بسیار ساده است با کمی حفاری چطوری؟
سوالی که پرسیده نشده دری است که باز نشده باشد.
همه چیز را سؤال کن.
نتایج عالی از سؤالات عالی شروع میشود.
سه تمرین برای دوست شدن با حالت قضاوت کننده
- یک سررسید بردارید و زمانهایی که خودتان یا دیگران را در حالت قضاوت کننده مییابید یادداشت کنید حتی احساساتتان را نیز میتوانید بنویسید.
- یک کش دور مچ خود ببندید و هر بار متوجه میشوید به موضع قضاوت کننده رفتهاید یک بار آن را بکشید و رها کنید. هر بار با کش خودتان را زدید به خودتان تبریک بگویید که آگاهیتان از موضع قضاوت کننده بیشتر شده است.
- در وضعیتهای خنثی ده دقیقه را به عمد تا جایی که میتوانید به حالت قضاوت کننده بروید. مانند زمان تماشا کردن تلویزیون مثلاً آشکارا مدل مو، چاقی لاغری، کیفیت صدا، پوشش گوینده خبر را نقد و قضاوت کنید. این کار آگاهی شما را از حالت قضاوت کننده و همچنین توانایی شما را به خارج شدن از آن افزایش میدهد.
تمرین: به موقعیتی فکر کنید که در آن گیر افتادهاید درمانده شدهاید یا میخواهید چیزی را در آن تغییر دهید در آن موقعیت میتوانید سؤالات فهرست زیر را از زوایای مختلف بپرسید از خودتان بپرسید من چه میخواهم از دیگران بپرسید شما چه میخواهی؟
۱۲ سؤال زیر به شما قدرت فوق العاده ای میدهد.
۱.چه میخواهم
۲. انتخابهای من کدامند؟
۳.چه پیش فرضهایی دارم.
۴.مسئول چه چیزی هستم؟
۵.چطور میتوانم جور دیگری به این مسئله نگاه کنم؟
۶.فرد مقابل به چه فکر میکند چه احساسی دارد و چه میخواهد؟
۷.چه چیزی را از قلم انداختم یا نادیده گرفتهام؟
۸.چه میتوانم بیاموزم؟
از این شخص یا موقعیت…
از این اشتباه یا خطا….
از این موفقیت…
۹. کدام مراحل بیشتر معنا میدهد؟
۱۰. چه سوالاتی باید از خودم یا دیگران بپرسم؟
۱۱.چطور میتوانم شرایط فعلی را به برد.برد تبدیل کنم؟
۱۲.چه گزینههای احتمالی وجود دارد؟
این فهرست را در کنار دستتان داشته باشید تا بتوانید اغلب مواقع به آن نگاه کنید اگر این سؤالات را به قدر کافی تکرار کنید به بخش طبیعی فکر کردنتان تبدیل میشود و کمک میکند به نتایج موفقیت آمیزتر و راضی کننده تری در زندگی روزمره برسید.
این کتاب واقعا صفحه صفحه ش فوق العاده و کاربردیه و شما مثل همبشه بسیار حرفه ای مفید ترین نکات رو جمع بندی و اشتراک کذاشتید..ممنون
سلام سلام سلام
عالی بود استاد جان.
بابت حضور شخصی همچون شما در زندگی ام از خداوند سپاسگزارم.
سلام مجدد
امروز تا الان ۳ بار این متن را خوانده ام.
عالی عالی عالی است.
مثل همیشه عالی 👏👏👏👏
ممنونم از شما
سلام من این کتاب را خواندم عالی بود .دوباره دارم می خونم وبه اطرافیانم هم معرفی هم می کنم. ممنون